سبک امپرسیونیسم، بعد از دو سبک رمانتیسم و رئالیسم شکل گرفت، دو جریانی که
یکی بر بیان احساسات، عواطف و تخیلات هنرمند در آثار هنری تأکید داشت و
دیگری بر بیان واقعیت صرف و آنچه در پیرامون ما هست، تأکید مینمود.
هنرمندان امپرسیونیست به هر دو سبک یادشده توجه داشتند و مولفههای هنری
موجود در آن سبکها را در آثار خویش استفاده مینمودند. امپرسیونیستها از
طرفی به توصیف و ترسیم عالم واقعیت میپرداختند و از طرف دیگر واقعیت را آن
چنان که هست، ترسیم نمینمودند. آثار خود را در لحظه خاص و تحت شرایط
ویژهای به تصویر میکشیدند، و از آن جا که واقعیت را ترسیم مینمودند، در
حقیقت همچون رئالیستها به سوی عالم خارج متوجه میشدند، اما چون در انتخاب
عالم خارج گزینش مینمودند و عالم واقعیت را در لحظهای خاص و با زمان و
یا نورپردازی خاص ارائه مینمودند، از این رو به سوبژکتیویسم و عالم درونی
هنرمند رمانتیسم نزدیک میشدند. هنرمندان امپرسیونیسم به تعبیر دیگر به
مثابه روانشناسان معتقدند که واقعیت همان احساس ماست و بر احساسات ما
استوار است. به گونهای که باید دید که عالم واقعیت در هر آن و لحظه و در
شرایط جوی و نورپردازی خاص چگونه خود را به ما عرضه میکند.